آرشیو خرداد ماه 1397

ميدوني چي شده من ميخواستم تقلب كنم برم شعر هاي عاشقانه  از اينترنت پيدا كنم  يا دل نوشته هاي قشنگ ولي، هيچ كدوم به دلم ننشست گفتم خودم بايد بنويسم 

حالا فاطمه عزيزم مينويسم از دل تنگم به گه چقدر به صدايت عادت كردم ولي حيف كه پشت تلفن ميشنوم

عادت به نگاهت كردم ولي حيف دورم از نگاهت 

عادت به دستانت ولي حيف دور ام از فاصله هاي غربت 

عادت به گفتن بوسه هاي از لب ولي حيف كه نشد كه بشود 

عادت هم شد براي ما عذاب 

 عادت هم شد از روي خواب  به فكر جواب 

ندانم يا بدانم يا بفهمم يا نفهمم يا ببينم يا نبينم بگيرم يا نگيرم 

دوستم داري،عاشقي ،گل رويت،دستهايت

همه را جمع بندي يا نبندي  

اين دل به انتظار تو نشينم 

گر بگويي گر نگويي دوستت دارم  فاطمه جان

من در پي رد توكجا و تو كجايي

دنبال تو دستم نرسيده است به جايي

آي بود كه مثل تو نبوده است، نگو هست

 

 

 

 

 

هميشه فاطمه منو غافل گير كرده با شعر هاش فدات بشم فاطمه

عاشقي پيداست از زاري دل 

نيست بيماري،چو بيماري دل

 

عاشقي هست كه نامش مهدي است 

عاشقي تنها ك ب فكر يار است 

عاشقي ك همه دنيايش يار است

آن يار شيرين ك نامش فاطمه است

 

دل نوشته اي از فاطمه جان براي آقا مهدي خودش

هميشه احساسم خوب ميبينه كه چطور عاشقي ميكني ولي اين وصف حال منه 

تادر ره عشق آشناي تو شدم

با صد غم و درد مبتلاي تو شدم 

 

ليلي و شيرين من به حال زارم بنگر 

مجنون زمانه از براي تو شدم

هميشه تو افكارم به اين فكر ميكنم كه چرا نميتونم براي تو يه عشق. رويايي بسازم ولي باز وقتي با تو حرف ميزنم اميد وارانه باز زندگي ميكنم تو اميد من هستي من بدون تو هيچ هستم تو دقايق خوب من هستي تو روح من هستي تمام من بودنم با تو به زندگي اميد بخش تبديل شده من عاشق تو هستم فاطمه عزيزم